هی خدایا کجایی

ساخت وبلاگ
امروز شیش ابان. اومدن خاستگاریش ساعت ۹ونیمه

من‌اینجا تنهامنتظریه پی ام از اون. ولی اون تو خونشون خاستگاروبگو بخند

هرکاری ک ازدستم برمیومد کردم ک خانوادش ندنش کسی. اماباباش ول نداد

هیییی خدا اینجاشده دفترخاطرات من. نمیدونم الان تو این لحظه چه اتفاقایی 

خونشون داره میوفته. شایدالان ک بیاد بگه قبول نکردیم. شایدم بیاد بگه 

مجبورم کردن و‌دیگ برو پی زندگیت. خداخودت که شاهد بودی من چقد 

دوسش داشتم. تو ک شاهد بودی همه کار کردم ک بهم برسیم 

چرانشد چرا؟

غذانتونستم بخورم. شایدامشب اخرین شبی باشه که من مینویسم. 

از زمانی ک یادمه بدبختی داشتم. طلاق خانوادم منو نابود کردزندگیموایندمونابودکرد

الانم که این خاستگار. فاطمه تو گفتی که قبول نمیکنی اما میکنی 

حقم داری. من که هیچی ندارم ن قیافه ن‌هیکل نه پول هییییچ

سینه هام سوخت ازبس سیگار دود کردم. امیدوارم روحرفت بمونی 

امیدوارم ک کاری کنی دیگ پیداشون نشه. وگرنه بم ثابت میشه ک این چن سال

من بازیچه بودم براسرگرمیت. نمیتونم برات ارزو خوشبختی کنم چون تو

منو نابودکردی این جریان و‌کار هیچوقت ازذهنم بیرون نمیره. عقده ای شد

تو گلوم. حالم جا نیست واست بنویسم. فقط اینو میدونم خیلی بی معرفتی

خدافظ عشق زندگیم. 

+ نوشته شده در  شنبه ششم آبان ۱۳۹۶ساعت 21:42  توسط رضا  | 
عشقم فاطمه جووووووون...
ما را در سایت عشقم فاطمه جووووووون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : reza-fatemejoon بازدید : 330 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1396 ساعت: 15:00